♥♥♥کلبه عاشقان دلشکسته ♥♥♥
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, :: 14:41 :: نويسنده : mohammad reza

قصه ی اصحاب کهف یک شوخیست اینجا یکروز که بخوابی همه تورا از یاد میبرند...

پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, :: 14:39 :: نويسنده : mohammad reza

اسم های مجــازی
تصویر های مجــــازی
مشخصات مجــــازی
و در بین این همه چیزهای مجازی
تنـــها یک چیز حقیقت دارد

تنـــهایی " من و تـــو " ...

پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, :: 13:55 :: نويسنده : mohammad reza

خواستـــــم مهمان دلت شَــــوم

در کوچــــه‌ ی علی‌ چَـــــپ تــــو

آواره شُـــــــــــــدم. . .!

پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, :: 13:53 :: نويسنده : mohammad reza

چقدر سخته
تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی اما
وقتی دیدیش هیچ چیزی بجز سلام نتونی بگی ...

پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, :: 13:50 :: نويسنده : mohammad reza

ز رابطه های مثلثی ، مستطیلی ، مربعی خسته شدم !
دلم یه رابطه دایره ای می خواد !
که من دورِ تو بگردم و تو دور من !

چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, :: 1:34 :: نويسنده : mohammad reza
گاهی نیاز است دکتر به جای یک مشت قرص، برایت فریاد تجویز کند..

چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, :: 1:30 :: نويسنده : mohammad reza
آدم هـــا وقتــــــی از هــــــم دور می شوند
که دارنـد به کــس دیگـــــــری نزدیـــک می شوند
شـــــــــــــــک نــکــــــــــن ...!


چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, :: 1:27 :: نويسنده : mohammad reza
در ســــتایش ِ چشــــمهایــت
شــعری نــمیتوان گفت
خاضـــعانه
تنــها بــاید
تماشـــا کــرد ، مســت شد ، رهــا شد ...


چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, :: 1:24 :: نويسنده : mohammad reza
حتے از هَمین راه دور...
شاید تو
سُکـوت میـان کلاممــ ـ ـ بـاشـے...
دیـده نمی شوی!
امـــا مـن، تـو را اِحسـاس مـے كنمـ ...
شایــد تــو...
هَیاهـوی قلبـمــ ـ ـ بـاشـے ...
شنیـده نمـے شوی...
امـا مـن، تـو را نـفس مـے کشمـ ـ ـ ... دیوانه وار

چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, :: 1:22 :: نويسنده : mohammad reza
دل را به تو سپردم

مونس و غم خوارم باش

عشق را از تو آموختم

همنفس و همراهم باش

زندگی را در چشمان تو دیدم

نور و امید فردایم باش


چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, :: 1:17 :: نويسنده : mohammad reza

خدا دل شکسته ام را که دید
معجزه ای کرد و
تــــــــــــــــــو را
برای عاشق شدن
برای مــن افـــرید!

چهار شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, :: 23:46 :: نويسنده : mohammad reza
دوست داشتن را نمی نویسند ، ثابت می کنند !

" همیــــــــن "


سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, :: 23:41 :: نويسنده : mohammad reza
یعنی میشود روزی برسد.....
که بیایی.....
مرا در اغوش بگیری....
بخواهم گله کنم....
بگویی هیس دیگه هیچی نگو .....
بگویی همه کابوس ها تموم شد عزیزم

از حالا من و تو با همیم .....


سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, :: 23:35 :: نويسنده : mohammad reza
تا تب لبهای تو میگیرد ازمن ،اختیار
میشوم تسلیمِ آشوبِ دلِ بی بندوبار
خیره ات میمانم ازبس،پینه میبندد نگاه
گاه هم میبویمت ، میبوسمت دیوانه وار
شوق لمست ،بی امان، تکثیر دارد میشود
وقتِ تکرارِ تو، درآئینه های بیقرار
دستپاچه میشوم، ازشیوه ی چشمان تو
میزنم بر خشت خشتِ عشق، مُهر اعتبار
آرزوها در حریمِ باورم گل میکنند
چشم بندی نیست ، پیوندِ کویرو جویبار


سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, :: 23:27 :: نويسنده : mohammad reza
نقاشی اش خوب نبود
اما راهش را
خوب کشید و …
رفت.


سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, :: 13:37 :: نويسنده : mohammad reza

مُهم نیست دوستم دارے یا نَـﮧ

مُهم ایـטּ استـــ کِـﮧ مـَـטּ هَــستـــَم ؛

عـِشق هـَست وَ هَواے اِحساسَــم هَنــوز آبے ست . . .!

سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, :: 13:36 :: نويسنده : mohammad reza

بچه که بودم مامانم می گف تو خیابون پفک و چیپس و اینا نخور شاید یه بچه ای ببینه دلش بخواد...
یکی نیس همین مطلبو به این دختر پسرایی که سفت همدیگرو بغل می کنن و راه می رن انتقال بده!

سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, :: 13:26 :: نويسنده : mohammad reza

حکايت عجيبي دارد

لب هاي خشک من و گونه هاي تو

شبيه يک ذره بين روبه روي خورشيد

گونه هايت را که دور و نزديک ميکني

آتش ميگيرم.

سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, :: 13:19 :: نويسنده : mohammad reza

مادر تنها کسیه که میتونی براش ناز کنی، سرش داد و بیداد راه بندازی، باهاش قهر کنی!!! اما با اینکه تو مقصر بودی بازم با یه بشقاب غذا، با لبخند میاد و میگه: با من قهری با غذا که قهر نیستی !!!

**سلامتی همه مادران **

یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 22:56 :: نويسنده : mohammad reza

گفتم برو اگر چه دوستت داشتم به اندازه ی تمام بوسه هایی که از لبانم می گرفتی ...
گفتم برو چون دیدم پای ماندن نداری ...
آخر بال درآورده بودی !
گرچه در مقابل من خود را خسته نشان میدادی ...
رژ لبِ روی لباست نشان از پرواز داشت!
هیچ وقت هنر پیشه ی خوبی نبودی، حتی همان روز های اول که نمیتوانستی بگویی دوستت دارم !