بر خلاف تمام حرف های عاشقانه ی رایج من تنهایم رو با دنیا عوض نمیکنم

خیانت قشنگی بود.
تهیه کننده: دوستم
کارگردان :عشقم

بــعـضـی ها باهات کاری میکنند؛
که یادآوری تمام لطفهایی که در حقشون کردی,
به شدت از خودت متنفرت میکنه ....

یادمان باشد آنهــایی که به جـــای فــــریاد زدن سکوت میکنند،
یک روز به جای اینکـــه صـــبر کنند، در را باز میکنند و میروند ..........

شب خوابیدی تو تختت هی قلت میخوری... بعد گوشیتو بر میداری مینویسی "خوابم نمیبره"............................ سرد میشی...بغض میکنی..... میبینی هیچکسو نداری که واسش اینو بفرستی...................... تنهایی سخته...خیلی... و سخت تر از اون اینه که خودت بخوای تنها باشی تا کسی تنهات نزاره و درد نکشی

اونی که زود میرنجه ؛ زود میره زودم بر میگرده ! اما .... اونی که دیر میرنجه ؛ دیر میره اما .... دیگه بر نمی گرده

اگه کسی رو واقعا دوست داری
نباید ازش انتظار عشق برابر رو داشته باشی

آخه اونجوری دیگه اسمش عشق نیست...

میشه حساب دو دو تا چهارتا
میشه معامله ...!

به نصیحت:
آب زیر کاه باش ؛ تا بهت اعتماد کنند
خیانت هایشان را نبین ؛ تا آرام باشند
کذب بگو ؛ تا عاشقت شوند
اگر ساده و راست گویی ؛
اگر باوفا و با غیرتی !
اگر یک رنگی
همیشه تنهایی

مثل من

هراس ....

یعنی ... من باشم

و ... تو باشی

و حرفی برایِ گفتن ............ نباشد ...

عاشق که میشی!
هم حسود میشی!
هم خودخواه!
هم دیوونه…
هم تنها…!!!

کاش میدونستیم
اونی که نشسته ، همیشه خسته نیست !!!
شاید
جایی برای رفتن نداره..

بالش خاطراتت زیر سرم سنگینی می کنند!
شاید . . .
دلیل بی خوابی هایم،
همین است . . .!!

اگــــــــــــــر
هـدفــی بــرای زنــدگــــی
دلـــی بــــرای دوسـت داشـتـــن
و خـــدایـی بــرای پـــرستـــش داری
خــــــــــو شـــــبــــــَـــــخــــــــــتـــــــــــــــی ........!

هــــیچ نــبـود !آدمش کردم ...
با تعریفـــــهای من شـخـصـیـت پیدا کرد !
غــــــرورش را مــدیــون مـــن اســـــــت...
زیـــاد مــغــرور شــد ، زیـاد از خوبیـــــهای نــداشــتــه اش بــرایــش گــفــتــم ...
بــــــاور کـــــــرد و مــرا کــوچکـــ دیـد ورفــــتــــ

لم برای کسی تنگ است که اینجا می*آید
ودست *نوشته*هایم را می*خواند .
کسی که تنها ردپایش یک " غریبه " است و بس.
دلم برای او تنگ است

دست به صورتم نزن.....
میترسم بیفتد...نقاب خندانی که بر چهره دارم....
و بعد..... سیل اشکهایم...

مرا ببوس
نه یک بار که هـــــزار بار …
بگذار آوازه ی عشق بازیمان
چنان در شهر بپیچد
که روسیاه شوند
آنها که بر سر جدایی مان
شرط بسته اند

هنوز دروغهایت را در گنجه دارم....گاهی باورشان می کنم و باز عاشقت می شوم......!

ترجیح میدهم طوری زندگی کنم که گویی خدا هست و وقتی مُردم بفهمم نیست
تا اینکه طوری زندگی کنم که انگار خدا نیست و وقتی مُردم بفهمم که هست!